وقتی آدمهـا میخواهند بروند، زمین و زمان را بهم می دوزند تا بروند و این ماییم که با دنیایی از همه چیز می مانیم.و دیگر بهتر است پرونده شان را ببندیم تا بروند،حتی اگر دنیایی را بهم بریزند باز میگویند تقصیر خودت بود،و هرگز کوتاه نمی آیند از گفته ها و یافته ها و یاخته ها و بافته ها.و ما می مانیم و یک حوض انتخاب کوچک و بزرگ از زیباترین و زشت ترین اتفاقات.
میگویند چرا دیگر عاشق نیستی؟نمی بینند چقدر خرد شده ای میان ظلمهایشان...نمی بینند و کورند
تقابل عشق و منطق...برچسب : نویسنده : centurylady بازدید : 204